اسکناس ده تومنی

 

لحظاتی قبل از شهادتش بود. خون داشت از حنجره اش می زد بیرون و می ریخت روی رملهای فکه.

چند ثانیه بیشتر مهمان این دنیا نبود. آنقدرها جایی از این دنیا اشغال نکرده بود. تراکمی که خریده بود، عشق آسمانی اش بود به امام. دیگر باید می رفت. آخرین نفسش بود. نه، هنوز چند نفسی جا داشت. هر نفسی که می کشید سینه اش می سوخت و خون از حنجره اش می زد بیرون.

جمع و جور کرد خودش را تا چیزی بگوید، نتوانست. با دست خود اشاره کرد به جیب پیراهن خاکی اش. دوستش مجید جلوتر آمد و جیب پیراهن عباس را باز کرد. چیزی در جیب عباس نبود جز یک اسکناس ۱۰ تومانی که معلوم نبود چه جوری در آن غوغا نو و تا نخورده مانده بود. مجید اسکناس را بالا آورد و دید روی اسکناس نوشته شده؛ بابا عباس! برو گرسنه ات شد، شکلات بخر برای خودت. زود برگرد. دخترت فاطمه

 

و عباس به اینجا که رسید لبخندی زد و به شهادت رسید.


ایوان نجف عجب صفایی دارد !



سلام سلامتی میاره

اما سلامی که از تو ایوان طلای نجف به امیرالمومنین بدی یه سلام دیگست ، اصلا یه مزه و طعم دیگه ای داره

یادتون میاد سلامی که به امام رضا از تو هواپیما دادم چقدر شیرین و  لذت بخش بود

یادتون میاد وقتی میریم مشهد از خیابون های اطراف ، گنبد طلای امام رضا رو که میبینیم چجوری قند تو دلمون آب میشه

یادتون میاد می گفتم که، کی گفته امام رضا غریبه ! 

تازه تو نجف می فهمیم که غریب اول و آخر عالم کسی نیست جز امیرالمومنین

به کسی نگید اما از علی غریبتر خودشه

با این همه بزرگی و جلال انقدر یه گوشه شهر نجف غریبی افتاده که حتی شما گنبدشو هم به سختی می تونی از تو خیابون های خرابه نجف ببینی

**********

اینبار طعم این سلام خیلی فرق می کنه با سلام های دیگه

آخه این آدم که همه هستیه همه ماست  یه دنیای دیگست

کفر نگفته باشم شما هم نشنیده بگیرید

هستی آفریدگارم به نظرم همین فرشته زمینیه !

*****

امروز که نشستم و خاطرات رویایی اون سفر رو با خودم مرور می کنم تازه به این نتیجه رسیدم که قدیما بیخود نمی گفتند 

ایوان نجف عجب صفایی دارد !